در آغاز بحث، بيمناسبت نيست كه خاطر نشان شود مفسران قرآن كريم به طور كلي ارتباط آيات را در سطح سورهها مفروض گرفتهاند و با تكيه بر سياق سخن و مسكوت نهادن چگونگي ارتباط اكثريت قاطع آنها خود به خود بر مرتبط بودن قسمت عمده قرآن صحه نهادهاند .اين گروه از دانمشندان اسلامي فقط در ربط دستهاي از آيهها با ما قبل و بعدشان سخن گفته و بدينسان تلاش نمودهاند،اگر ناشناختگي و ابهامي در اين جهت مشاهده شده است زدوده گردد. گفتني است در اين ميان كساني نيز هستند كه با توجه به برخي ناهمخوانيهايي كه خود مشاهده كردهاند،معتقدند جابجاييهايي در سطح ايات به عمل آمده است. دلايلي كه در رد اين نظيه، راهگشان و قابل توجه است،در فصول پيشين از نظر گذشت. قطع نظر از اين اختلاف بايد گفت: شايد با عنايت به همبستگي آيات است كه در فقه شيعه در دو ركعت اول نماز، پس از حمد ، بايد يك سوره كامل خوانده شود و قرائت بخشي از آن بسنده نيست[1].
به هر تقدير ، اصل آن است كه بين آيات گردآمده در سورهها، بويژه در سوري كه موضوع معيني طرح شده است، ارتباط و همبستگي وجود داشته باشد. در جاهايي هم كه موضوعات مطروحه ، گوناگون است، بازبنا بر اصل بايد ميان آنها رابط و وجه جامعي كه موجب پيوند و اتصال آنها به همديگر شده است، يافت گردد[2].
ناگفته خود روشن است كه مناسبتها و ربطهايي كه ميان آيات يك سوره وجود دارد ، هميشه چنان نيست كه كاملاً واضح و آشكار به نظر آيد و در نگاه اول ديافتني باشد بلكه در برخي موارد خاصه آنجا كه در سورهاي واحد، موضوعات متفاوتي به بحث و گفتگو گذاشته شده يا در اثناء سوره آيههايي ظهور يافته است كه با قبل و بعد از خود بيگانه مينمايد، ارتباط سخن دچار ابهام گشته و دريافت آن به ژرفانديشي و باريك نگري نيازمند است.
بر اين اساس،ارتباط آيات يك سوره با آيههاي قبل و بعد، يا آشكار است يا پنهان[3]. آشكار بودن اين ارتباط به چند عامل وابسته است:
گوناگون نبودن موضوعات سوره، يكنواختي سياق و پيوند تنگاتنگ لفظي ميان آيات. در اين صورت، هر آيه در قياس با آيه پيش از خود حالتهاي متفاوتي به خود ميگيرد:
1ـ گاه در حكم صفت است، مانند:
«... و اما الذين كفروا فيقولون ماذا اراد الله بهذا مثلاً يضل به كثيراً و يهدي به كثيراً و ما يضل به الا الفاسقين الذين ينقضون عهدالله من بعد ميثاقه و يقطعون ما امرالله به ان يوصل و يفسدون في الارض اولئكه هم الخاسرون [4]»
2ـ گاهي به مثابه تاكيد بر معنا و مفهوم آيه قبلي است، مانند:
«قل ان كانت لكم الدار الآخرة عندالله خالصة من دون الناس فتمنواالموت ان كنتم صادقين. ولن يتمنوه ابداً بما قدمت ايديهم والله عليم بالظالمين. و لتجدنهم احرص الناس علي حياة و من الذين اشركوا يود أحدهم لو يعمرالف سنة و ماهو بمزحزحه من العذاب ان يعمر والله بصير بما يعملون[5]».
چنانكه ملاحظه ميشود، آيه ولتجدنهم احرص...» تاكيدي است بر دنيا خواهي يهوديان كه در آيات پيشين آمده است.
3ـ زماني، پاسخ به سؤالي است كه در آيه قبل مطرح شده است مانند:
« و قالوا: لن تمسنا النار الااياماً معدودة،قل أتخذتم عندالله عهداً فلن يخلف الله عهده ام تقولون علي الله ما لاتعلمون بلي من كسب سيئة و احاطت به خطيئة فأولئك اصحاب النار هم فيها خالدون[6]».
4 ـ سرانجام گاهي به منزله دليل و شاهد بر مفهومي است كه در ضمن آيه پيشين ديدني است[7]، مانند:
« والهكم اله واحد لااله الا هوا الرحمن الرحيم ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار و الفلك التي تجري في البحر بما ينفع الناس و ما انزل الله من السماء من ماء فاحيا به الارض بعد موتها و بث فيها من كل دابة و تصريف الرياح و السحاب المسخربين السماء و الارض لآيات لقوم يعقلون[8]».
علاوه براينها موارد فراوان ديگري نيز يافت ميشوند كه آياتي به منزله تفسير يا بدل يا اعتراض براي آيات پيش از خود محسوب ميگردند. بنابراين به آساني و وضوح ارتباط آنها دريافتني ميباشد[9].
در مقابل ـ چنانكه گفته شد ـ گاهي ارتباط و همبستگي آيات متوالي و پشت سر هم، پنهان و پوشيده است. اين حالت بيشتر وقتي رخ ميدهد كه آيات، از ما قبل خود مستقل به نظر بيايد و در نتيجه اين پرسش اياد شود كه چه عاملي آنها را به هم پيوند داده است.
ارتباطات پوشيده آيات، خود بر دو حالت است:
الف ـ در حالت اول،قسمتي از آيه به ماقبل خود با حرفي از حروف عطف كه نشانگر اشتراك معطوف و معطوف عليه در يك حكم باشد[10]، متصل شده است . در اين وضعيت ، ميان آن دو حتماً جهت جامعي وجود داشته كه آنها را در كنار هم نشانده است. دو نمونه زير در اين جهت ، گويا و روشنگرند:
« يعلم مايلج في الارض و ما يخرج منها و ما ينزل من السماء و ما يعرج فيها [11]» و « والله يقبض و يبسط و اليه ترجعون [12].
با اندك تأملي روشن ميگردد آنچه موجب همنشيني بخشهاي مختلف آيات فوق گشته است وجه جامع تضاد است، تضاد ميان: قبض و بسط ، فرو رفتن و بيرون شدن، فرود آمدن و بالا رفتن و شبه تضاد بين : آسمان و زمين.
ب ـ در حالت دوم،آيات به پيش از خود معطوف نيستند بلكه جدا از ما قبل به نظر ميرسند . لذا از جهات ديگري كه موجب همنشيني آنها شدهاند، بايد جستجو نمود[13]. اين جهات، عبارت از محسنات و قرائن معنايي و گاه لفظياند كه اتصال و ربط اجزاء سخن را جائز شمردهاند ، بدين قرار :
از جمله محسنات معنوي است كه عبارت است از ايجاد پيوند ميان دو امر همگون و همانند و در بلاغت ، شيوهاي مقبول و پسنديده بشمار ميرود. از جمله مواردي كه در قرآن كريم، تنظير، سبب شده است آياتي در كنار هم مذكور بيفتد، به آيات چهار و پنج سوره انفال مربوط ميشود كه : «اولئك هم المؤمنون حقاً لهم درجات عند ربهم و مغفرة ورزق كريم كما اخرجك ربك من بيتك با لحق و ان فريقاً من المؤمنين لكارهون».
زماني كه حضرت رسول(ص) طبق دستور الهي، پس از جنگ بدر غنايم جنگي را از دست صحابيان گرفت تا آنها را بنوعي خاص تقسيم نمايد،با مخالفت بعضي اصحاب مواجه گشت . همو زماني كه خواست براي جنگ با قريشيان حركت كند ناخشنودي برخي را ديده بود. اين آيات علاوه بر اينكه با خود اشارهاي به ماجراي ياد شده دارد نيز بيانگر اين مطلب است كه نارضايتي آنان از تحويل غنايم به رسول (ص) بسان ناخشنودي آنهاست به هنگام رهسپاري به كارزار با مكه نشينان كه سرانجام به پيروزمندي و سرافرازي اسلاميان و دستيابي آنان به غنيمت منجر شد. بنابراين بجاست كه از دستور پيغمبر(ص) فرمانبرداري كنند و هواي نفس را كنار بگذارند كه فرمان الهي است و صلاح امر در آن است[14]».
يكي از عواملي كه موجب گردآمدن برخي آيات الهي در كنار همديگر شده است، تضاد ميباشد كه « و بضدها تتبيّن الاشياء ». معني تضاد چندان روشني كه در اين ارتباط ارائه شدني است، آيه:
« ان الذين حكفرو اسواء عليهم ءأنذرتهم ام لم تنذر هم لايؤمنون [15]» است كه در تضاد با آيات پيش از خود قرار گرفته است. آيههاي قبلي ضمن گفتگو از نقش هدايتگري قرآن براي تقوا پيشگان، ويژگيهايي را از متقيان بر شمرده است، انگاه در اين آيه تايكي دو آيه بعد، از كافران كه به منزله ضد آنان هستند، سخن رفته است. همچنين تحت عنوان تضاد ميتوان از نمونه زير ياد كرد: چ
« فان لم تفعلوا و لن تفعلو افا تقوا النار التي و قودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين. و بشر الذين آمنوا و عملوا الصاحات ان لهم جنات تجري من تحتها الانهار كلما رزقوامنها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الذي رزقنا من قبل و أتوابه متشابهاً و لهم فيها ازواج مطهرة و هم فيها خالدون[16]» كه باز تضاد موجود ميان كافران و مؤمنان ، باعث همنشيني برخي آيات شده است.
استطراد از محسنات معنوي كلام است و آن عبارت از اين است كه متكلم بنا به مناسبتي از مطلبي به مطلب ديگر منتقل شود و سپس به سخن اول برگردد و آن را تا پايان ادامه دهد.[17]از اين قبيل، مواردي نه چندان اندك در قرآن كريم بكار رفته است كه براي نمونه ، آيه زير را ميتوان عرضه داشت:
يا بني آدم قدانزلنا عليكم لباساً يواري سوأتكم و ريشاً و لباس التقوي ذلك خير[18]».
« اين آيه بر سبيل استطراد وارد است، زيرا پس از بيان فايده لباس و پوشش، در ضمن اشارهاي رفته است كه يكي از لوازم تقواپيشگي رعايت پوشش ظاهري است[19]. از ديگر موارد ،آيه : «لن يستنكف المسيح ان يكون عبدالله و لاالملائكة المقربون[20]است. چه ابتداي آن در حقيقت پاسخ به مسيحياني است كه معتقدند عيسي (ع) پسر خداست و آنگاه در ادامه، آيه به رد پندار برخي عربها كه ملائكه را دختران خدا ميدانستند ، گريز زده است.
حسن تخلص ازمحسنات لفظي سخن است و آن عبارت از اين است كه گوينده از مطلبي كه در آغاز كلام آمده، خيلي دزدانه و سريع به مقصود منتقل شود، بيآنكه شنونده متوجه انتقال گردد و آن بخاطر پيوستگي تنگاتنگ دو مطلب است[21]. از اين قبيل موارد در سوره كهف رخ داده است، آنجا كه پس از ذكر داستان « ذي القرنين» و ساخته شدن سدي به دست او در برابر خروج يأجوج و مأجوج، سخن به ماجراي نفخه صور، حشر موجودات و سرنوشت كافران و مؤمنان در روز رستاخيز انتقال يافته است(بنگريد به آيات 83 تا 108 از سوره كهف).
اكنون به تفاوت تخلص و استطراد نيز اشاره كنيم و سخن درباره ارتباطات پوشيده آيات را پايان بخشيم:
« در تخلص، متكلم ، مطلب آغازين را به طور كلي به كناري مينهد و يكسر به مطلب بعد ميپردازد ، اما در استطراد خيلي گذرا به مطلب دوم اشاره ميكند و دوباره موضوع نخستين را از سر ميگيرد، آنچنان كه گويي دومي اساساً منظور نبوده است[22]».
جلال الدين سيوطي ـ در مقام بازگويي سخن زركشي در «البرهان» ـ در نوع شصت و دوم كتاب خود، الاتقان في علوم القرآن كه به بحث پيرامون علم مناسبت اختصاص يافته است، يكي از انواع مناسبات موجود در سورهها را تناسب فواتح سور با خواتم آنها شمرده و بدون ارائه هيچ گونه نظريهاي در اين خصوص، تنها به ذكر چندين مثال اكتفا كرده است. حال اين سخن اوست كه ميگويد:
« به سوره قصص بنگر كه چگونه با گفتگو از داستان موسي و ياري به او آغاز شده و در ادامه مطلب آمده است كه موسي گفت: « فلن اكون ظهيراً للمجرمين» و با سخن از پيامبر (ص) كه مبادا ياور و پشتيبان كافران باشد ودلداري وي براي خارج شدنش از سرزمين مكه و وعده بازگشت او به آنجا ، فرجام يافته است[23]».
سيوطي علاوه بر اين ، به نقل از كرماني آورده است:
خداوند سوره (ص) را با « ذكر » ، آغاز و با « ذكر»، ختم كرده است: « ان هوالاذكر للعالمين»[24].
از اين كه بگذريم، در سخنان برخي ديگر از بزرگان نيز اشاراتي را در ارتباط با اين موضوع ميتوان يافت. مثلاً علامه طباطبايي ذيل آخرين آيه سوره رعد نوشته است:
« آيه پاياني سوره « و يقول الذين كفروا الست مرسلاً قل كفي بالله شهيداً بيني و بينكم و من عنده علم الكتاب » سخن را به آيه نخستين آن عطف ميدهد:« والذي انزل اليك من ربك الحق و لكن اكثر الناس لايؤمنون [25]».
فخر رازي هم ذيل آيات نهايي سوره مؤمنون آورده است: « خداوند سوره مؤمنون را با آيه (قد افلح المؤمنون) آغاز و با آيه (انه لايفلح الكافرون) ختم نمود[26]».
و در حقيقت بدين سان به اين نكته اشاره كرده است كه ميان آغاز و انجام سوره، تناسب تقابلي برقرار است.
دكتر مصطفي مسلم نيز درباره سوره كهف نوشته است:
« سوره كهف با آيات (الحمدالله لذي انزل علي عبده الكتاب و لم يجعل له عوجاً قيماً لينذر باساً من لدنه و يبشرالمؤمنين ...) شروع و با آيات (قل لوكان البحر مداداً لكلمات ربي لنفدالبحر قبل ان تنفد كلمات ربي و لوجئنا بمثله مدداً قل انما أنا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملاً صالحاً و لايشرك بعبادة ربه احداً ) ختم ميگردد. چنانكه ملاحظه ميشود در آغاز و انجام سوره، سخن بر سر قرآن است[27]».
همو راجع به ارتباط فاتحه و خاتمه سوره نحل مينويسد:
« سوره نحل با آيات «أتي امرالله فلاتستعجلوه سبحانه و تعالي عمايشركون ينزل الملائكة بالروح من امره علي من يشاء من عباده ان انذروا انه لااله الا انا فاتقون ) آغاز و با آيات (واصبر و ما صبرك الا بالله و لاتحزن عليهم و لاتك في ضيق مما يمكرون ان الله معالذين اتقوا والذين هم محسنون) ختم شده است، زيرا پس از هشدار به مردم ـ كه در آيات نخستين سوره خواندني است - بايد مدتي بردباري نمود تا به چگونگي و ميزان تأثير آن پي برد. اگر در سركشي و نيرنگ ، لجاج به خرج دادند، عذاب آنان را در كام خواهد كشاند كه ديگر جاي اندوه و ناراحتي وجود نخواهد داشت[28]».
همچنين در اعتقاد سيوطي از جمله شاخههاي ديگر مناسبتها، افتتاح سور به حروف مقطعه خاصي است كه در سنجش با حروف و الفاظ بكار رفته در آنها جايگاه و جلوهاي مخصوص مييابد[29].
به هر حال، جدا از هر چه قال و قيل آنچه اكنون با قاطعيت و اطمينان ميتوان گفت اين است كه :
«اگر هر كدام از آيات الأحكام و قصهها را از مواضع اصليشان در متن قرآني بركنيم و در سوره يا سورههاي جداگانه ديگري سازمان دهيم، بيگمان هدف قرآن ( از چينش موجود) دستخوش نابودي خواهد گشت. آنگاه ديگر چيزي جز پارههايي از تاريخ و داستانها و ... در دست نداريم كه از زيباييها و تأثيرات ژرف دروني خالي است و ديگر نه قصه است و نه تاريخ و نه احكام [30]».
[1] ر.ك به: الشهيد الثاني، الروضة في شرح اللمعة الدمشقية ( جامعة النجف الدينية ـ العراق ـ 1398 هـ . ق) ج 1، ص 594 و نيز : الشيخ الطوسي، الستبصار فيما اختلف من الأخبار (دارالتعارف للمطبوعات بيروت ـ 1412 هـ . ق) ج 1ـ ص 313 و نيز : الشيخ اصدوق، من لايحضره الفقيه ( دارالتعارف للمطبوعات ـ بيروت ـ 1411 هـ . ق ) ج 1،ص 266 و 267 و نيز : البيان في تفسير القرآن، ص 214.
[2] مصطفي مسلم ، مباحث في التفسير الموضوعي ( دارالقلم ـ دمشق ـ بدون تاريخ ) ص 69.
[3] الاتقان ، ج 2، ص 108 و نيز البرهان في علوم القرآن ، ج 1 ، ص 66 و 67.
[4] بقره / 26 و 27 ، ترجمه آيات : « و اما آن كسها كه كافر شدند و گويند: چه خواست خداي بدين داستان؟ بيراه كند بدان بسياري و راه نمايد بدان بسياري . و نه بي راه كند بدان مگر تباهكاران را . آن كسها كه بشكنند پيمان خداي از پس پيمان او،و ببرند آنچه فرمود خداي بدان كه به پيوندند،و تباهي كنند اندر زمين را . ايشانند ايشان زيانكاران » (ترجمه، به نقل از ترجمه تفسير طبري).
[5] بقره /96ـ94، ترجمه آيات : « بگو: اگر راست ميگوييد كه سراي آخرت نزد خدا ويژه شماست نه مردم ديگر، پس آرزوي مرگ كنيد. ولي به سبب اعمالي كه مرتكب شدهاند هرگز آرزوي مرگ نخواهند كرد. خداي ستمكاران را ميشناسد . آنان را از مردم ديگر، حتي مشركان، به زندگي اينجهاني حريصتر خواهي يافت و بعضي از كافران دوست دارند كه هزار سال در اين دنيا زيست كنند و اين عمر دراز عذاب خدا را از آنان دور نخواهد ساخت كه خدا به اعمالشان بيناست»: ( ترجمه ، به نقل از ترجمه قرآن مجحيد عبدالمحمد آيتي ).
[6] بقره / 80 و 81 ، ترجمه آيات: « و گفتند : آتش جز چند روزي ما را نسوزاند بگو: آيا با خدا چنين پيماني بستهايد، تا او خلاف پيمان خود نكند؟ يا آنكه از روي ناداني چنين نسبتي به خدا ميدهيد؟ آري. آنان كه مرتكب كاري زشت شدند و گناهشان گرد بر گردشان بگرفت، اهل جهنمند و جاودانه در آن »: ( ترجمه، به نقل از مأخذ پيشين).
[7] ر. ك به : بكري شيخ امين، التعبير الفني في القرآن (دارالشروق ـ بيروت ـ 1393 هـ . ش) ص 208 و 209.
[8] بقره / 163 و 164 ، ترجمه آيات: « خداي شما خدايي است يكتا، خدايي جز او نيست بخشاينده و مهربان. در آفرينش آسمانها و زمين و درآمد و شد شب و روز و در كشتيهائي كه در دريا ميروند و مايه سود مردمند ودر بارني كه خدا از آسمان ميفرستد تا زمين مرده را بدان زنده سازد و جنبندگان را در آن پراكنده كند و در حركت بادها وابرهاي مسخر ميان زمين و آسمان، براي خردمنداني كه در مييابند نشانههاست » : ( ترجمه ، به نقل از ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي).
[9] البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 67 و نيز : الاتقان في علوم القرآن ج 2، ص 108.
[10] اين نوع از حروف عطف عبارت است از : « و، ثم ، ف ، حتي، ام و أو كه علاوه بر ايجاد همگوني لفظي ميان معطوف و معطوف عليه موجب اشتراك آن دو در حكم واحد نيز ميگردند. حروف عطف ديگري هم هست كه تنها بب ميشود معطوف در اعراب خود از معطوف عليه تبعيت كند اين حروف عبارت از است از : بل ، لاولكن، ابن عقيل. شرح ابن عقيل علي الالفية ( مطبعة مصر ـ قاهرة ـ هـ . ق ) ص 133.
[11] جديد/4، ترجمه آيه:« هر چه را در زمين فرو رودو هر چه را از زمين بيرون آيد و هر چه را از آسمان فرود آيد و هر چه را بر آسمان بالا رود ميداند » (ترجمه، به نقل از ترجمه قرآن مجيد عبدالمحمد آيتي ).
[12][12] بقره / 245، ترجمه آيه: « خدا تنگدستي دهد و توانگري بخش و شما به سوي او بازگردانده ميشويد»: ( ترجمه، به نقل از مأخذ پيشين).
[13] ر.ك. به : البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 67 و 74 و نيز: الاتقان، ج 2،ص 108 و 109.
[14] ر.ك به: البرهان في علوم القرآن ، ج 1،ص 75 و نيز مجمع البيان في تفسير القرآن ج 4، ص 801 و نيز: مباحث في علوم القرآن، ص 155. در مقابل اين ديدگاه در چگونگي ربط دو آيه كه مورد تأييد جلال الدين سيوطي نيز قرار دارد عقيده ديگري هم وجود دارد كه ميگويد:« كما» از حروف تشبيه است و بايد ميان دو جمله همسان قرار گيرد اا « فروان ديده ميشودكه در قرآن ميان دو جمله همسان قرار ندارد . گاهي كي جمله همسان بلكي حذف ميشود . مانند آيه 5 از سوره انفال .... كه مربوط به جنگ احد است و قسمت همانند و متقابل آن بكلي حذف شده است كه مربوط به جنگ بدر ست و ترجمه آن چنين خواهد بودد: آن سان كه خداوندت در جنگ بدر با حق و حقيقت از خانه برون برد تا مشركان را سركوب سازي با همان حق و حقيقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشركان به جهاد بپردازي:» محمد باقر بهبودي ، معاني القرآن(خانه آفتاب ـ تهران ـ 1369 هـ . ش) ص 5مقدمه و 179. توجه داريم كه به نظر صاحبان مجمع البيان و الاتقان آيه 5 ، از داستان بدر گفتگو كرده ولي در معاني القرآن، متعلق سخن واقعه أحد دانسته شده است.
[15] بقره / 6، ترجمه آيه :« كافران را خواه بترساني يا نترساني تفاوتشان نكند،ايمان نميآورند»: (ترجمه، به نقل از ترجمه قرآن آيتي).
[16] بقره /24 و 25 ، ترجمه آيات:« و هر گاه چنين نكردهايد كه هرگز نتوانيد كرد، پس بترسيد از آتشي كه براي كافران مهيا شده و هيزم آن مردمان و سنگها هستند . به آنان كه ايمان آوردهاند و كارهاي شايسته كردهاند بشارت ده كه برايشان بهشتهايي است كه در آن نهرها جاري است و هر گاه كه از ميوههاي آن برخوردار شوند گويند: پيش از اين در دنيا از چنين ميوههايي برخوردار شده بوديم كه اين ميوهها شبيه به يكديگرند و نيز در آنجا همسراني پاكيزه دارند و در آنجا جاودانه باشند»ك (ترجمه به نقل از مأخذ پيشين).
[17] احمد الهاشمي، جواهر البلاغة (داراحياء الترات العربي ـ بيروت ـ بدون تاريخ ) ، ص 365.
[18] اعراف /26، ترجمه آيه:« اي فرزندان آدم، براي شما جامهاي فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و نيز جامه زينت، و جامه پرهيزگار از هر جامهاي بهتر است».(ترجمه به نقل از ترجمه قرآن ايتي).
[19] الزمخشري ، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل (دارلكتاب العربي ـ بيروت ـ 1407 هـ . ق) ج 2، ص 97.
[20] نساء / 172، ترجمه آيه: « مسيج ابايي نداشت كه يكي از بندگان خدا باشد و ملائكه مقرب نيز ابايي ندارند»: (ترجمه به نقل از مأخذ پيشين).
[21] جواهر البلاغة، ص 420.
[22] الاتقان في علوم القرآن ، ج 2، ص 110.
[23] همان مأخذ و جلد، ص 111، نيز ر.ك به: البرهان في علوم القرآن، ج 1، ص 236.
[24] ص /87(سوره « ص» ، 88 آيه دارد).
[25] الميزان في تفسير القرآن، ج 11، ص 383.
[26] فخرالدين الرازي. التفسير الكبير، ج 23 ، ص 112.
[27] مباحث في التفسير الموضوعي ، ص 74.
[28] همان مأخذ ، ص 75، 76.
[29] براي آگاهي از چند و چون مطلب بنگريد به : الاتقان في علوم القرآن ،ج 2، ص 112 و 113.
[30] التعبير الفني القرآن ، ص 210.